سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هر کس از حلال خورد، دلش صاف و نازک و چشمانش اشک آلود شود و برای دعایش حجابی نباشد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: چهارشنبه 103 آذر 7

قطره دلش دریا می خواست .خیلی وقت بود که به خدا گفته بود .

هربار خدا می گفت : از قطره تا دریا راهی است طولانی .راهی از رنج و عشق و صبوری .

هر قطره را لیاقت دریا نیست . قطره عبور کرد و گذشت . قطره پشت سر گذاشت .

قطره ایستاد و منجمد شد . قطره روان شد و راه افتاد . قطره از دست داد و به آسمان رفت

وهربار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت .

تا روزی که خدا گفت : امروز روز توست . روز دریا شدن . خدا قطره را به دریا رساند . قطره

طعم دریا را چشید . طعم دریا شدن را . اما ...

روزی قطره به خدا گفت : از دریا بزرگتر ٬ آری از دریا بزرگتر هم هست ؟

خدا گفت : هست .

قطره گفت : پس من آن را می خواهم . بزرگترین را . بی نهایت را .

خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است .

آدم عاشق بود . دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را در آن بریزد . اما هیچ کلمه ای توان

سنگینی عشق را نداشت . آدم همه عشقش را توی یک قطره ریخت . قطره از قلب عاشق

عبور کرد و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید ٬ خدا گفت : حالا تو بی نهایتی ٬ چون که

عکس من در اشک عاشق است .


 نوشته شده توسط میثاق در یکشنبه 85/5/29 و ساعت 4:55 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 24
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 45735
فهرست موضوعی یادداشت ها
جستجو در صفحه

خبر نامه